پیمان عزیزم، سلام
چندین بار تماس گرفتم تا جویای احوالت باشم اما متاسفانه پاسخگو نبودی.
میدانم صحبت کردن در این وهله بازدهی ندارد، اما به امید آنکه شاید از درونِ صحبتهای من جملهیی تسکینت دهد یا حتی چراغ راه یا کور سوی امیدی باشد این پیام را برایت مینویسم
میدانم که شرایط بسیار سختی را تجربه میکنی. تو اولین نیستی و آخرین هم نخواهی بود، اما اجازه بده به دورهی بعد از نقاهت درد اشاره کنم
درد،فقدان را به همراه دارد و فقدان، پرسشگریو کنجکاوی میطلبد، و کنجکاوی علم.
علم پاسخها را به ارمغان میآورد و پاسخها رشد و هدفمندی به دنبال خود دارد.
این رشد و هدفمندی نتیجهی همان درد یا رنج است که از خود، شجاعت بر جای میگذارد.
شاید با خود بگویی یاوه میگوید و یا حتا متوجه صحبتهای من در این برهه از زندگی نشوی اما، جان دل بسپار به صحبتهایم که بعدها پی خواهی برد به حقایقِ نهفته در گفتههایم و خواهی دانست تجربهیی که بهایش سالها از عمرم بود را در اختیارت گذاشتم.
نامش را؛ آزمون الهی، مشیت خدا، قانون طبیعت و یا هر چیز دیگر میگذاری، بگذار لکن، تعابیر تمامشان یکی ست.
تو با این زندگی عنان گسیخته مواجهی و ناگزیری به مقابله.
من برایت روزهای نیک را آرزومندم اما، روزهای نیک در پی روزهای شوم به سراغ ما خواهند آمد و تو ناچار با گذشت از روزهای سخت به استقبال آینده خوش خواهی رفت، تنها مسیر پیش رویت همین است.
از قلمِ؛ فهیمه ادبی 📝