همیشه سعی‌‌ام بر این بوده که از اوقاتِ پرت، به بهترین نحوه استفاده کنم.

تعریف هر شخص از پرتی زمان، متفاوت است.

بر فرض مثال؛ یک نفر ساعت‌ها در ترافیک ماندن را بطلان وقت می‌داند، یک نفر دقیق‌تر ومحاسبه‌‌گرتر عمل می‌کند.

به نظر من، دقایق پشت چراغ قرمز، زمان کوتاهی که منتظرم پیاز در روغن به رنگ طلایی در آید، زمان‌های هرچند کوتاه در تاکسی یا مترو، انتظار نوبت در مطب یا سالن آرایش، همه وهمه پرتی زمان به حساب می‌آیند.

من مابین انجام موارد ذکر شده‌ی فوق، همیشه کتاب داستان، همراه خود داشته‌ام اما متاسفانه در زمان‌های کوتاه بازدهی مناسبی نداشت.

بر فرض، مطالعه‌ در زمانی که یک ساعت معطلی در مطب داشتم، بسیار هم کارآمد بود اما زمان‌های کوتاهِ چند دقیقه‌ای که فرصت خواندن یک صفحه یا کمتر از آن بود، خیر.

این موضوع در مورد داستان کوتاه، هم صدق می‌کند، پس با خود اندیشدم چه مطلبی را می‌توانم برای مطالعه در زمان‌های بسیار کوتاه انتخاب کنم.

جواب آنقدرها هم سخت نبود، شاید من خیلی موشکافانه به موضوع می‌نگریستم.

با یادداشت کردن خواسته‌هایم، به کتاب شعر رسیدم.

شاید با خود بپرسید؛ چرا شعر؟

شما حتا در ۱۲۰ ثانیه‌ی پشت چراغ قرمز می‌توانید شعر کوتاهی بخوانید و از آن لذت ببرید، درست مانند لذتی که در صفحه‌ی آخر یک رمان قطور به سراغتان می‌آید.

البته ناگفته نماند، اینکه من شعر را انتخاب کردم دليل بر این نیست که با شعر آشنا نبوده‌ام، بالعكس هر شب قبل از خواب حتمن قطعه‌ای شعر، از بزرگان را می‌خوانم، اما هیچ وقت کتاب شعر را همراه خود به خارج از خانه برای مطالعه نمی‌بردم.

بعد از انتخاب شعر، نوبت انتخاب یک کتاب مناسب بود.

از آنجایی‌که به جناب استاد، آقای بیژن نجدی‌ ارادت خاصی دارم ونثر ایشان را در کتاب‌های داستانشان از جمله:یوزپلنگانی که با من دویده‌اند و دوباره از همان خیابان‌ها، دوست دارم تصمیم گرفتم، کتاب «واقعیت رویای من است»را که ایشان در قالب شعر نوشته‌اند را بخوانم که از این انتخاب بسیار خرسندم.

آنقدر مجذوب این کتاب شدم که در عرض ۷ روز تمامش کردم.

نام کتاب برگرفته از یک سروده‌ی درخشان، در همین کتاب است.

در کتاب از: استعاره،تشبیه و تشخيص استادانه استفاده شده است.

در نوشته‌های نجدی غمی ‌نهفته است. پایان بندی اکثر نوشته‌ها به مرگ و فراق منتهی می‌‌گردد.

نجدی آوای مرگ را به زیباترین شکل ممکن در کنار زندگی به تصویر کشیده. شما از نوشته‌های بیژن نجدی بدون ترس و اضطراب از عدم، خواهید آموخت؛ فقدان جزئی از زندگی‌ست.

آوای مرگ ۳

دلم می‌خواهد شعری بنویسم

هنگام که خفته‌ام

در تابوت

و من دوباره زاده خواهم شد.

آوای مرگ ۴

از این منظومه روزی خواهم رفت

میهمان خسته‌ی راه شیری خواهم شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *