بالاخره این زندگی مال کیه؟
دکتر اسکات: مطمئنین که باید این کار رو بکنین؟ دکتر امرسن: البته. صد در صد دکتر اسکات: زندگی خودشه. دکتر امرسن: ولی مسئولیتش با منه.
دکتر اسکات: مطمئنین که باید این کار رو بکنین؟ دکتر امرسن: البته. صد در صد دکتر اسکات: زندگی خودشه. دکتر امرسن: ولی مسئولیتش با منه.
بسیاری «افعی تهران» را سریالی زرد پیش بینی میکردند، اما به خواستهام که دنبال کردن این سریال بود احترام گذاشتم. با پخش آخرین قسمت از
خانهی پدریام، خانهای حیاطدار بود که حکم بهشت روی زمین را برایم داشت. دوران کودکی و نوجوانیام با دنیایی از خاطره در همین خانه سپری
اگر مثل خیلیها، آرزوی نویسندگی در سر دارید ولی به کلاس رفتن، اعتقادی ندارید یا ترجیح میدهید، معلمی داشته باشید که تمام وقت در دسترستان
هفت سال پیش، پدرم به دیار باقی شتافت. هر باری که مادرم پیشنهاد میداد، کتابهایش را سر و سامان دهیم، من و خواهر برادرها، از
صدای پچ پچ ریزی، مثل صدای جویده شدن پارچه، توسط موش در نزدیکیِ میز تحریر، شنیده میشد. هنگامیکه نزدیکتر شدم، موضوعی عجیب توجهم را جلب
همیشه سعیام بر این بوده که از اوقاتِ پرت، به بهترین نحوه استفاده کنم. تعریف هر شخص از پرتی زمان، متفاوت است. بر فرض مثال؛
امسال متفاوت با سالهای گذشته شروع شد. تحویل سال،ساعت ۶:۳۰ دقیقه صبح بود. بعد از تحویل و تبریک تصمیم به خواب گرفتیم. حدود ساعت ۹:۳۰
«اکنون به شما می گویم که مرا گم کنید و خود را بیابید و تنها آنگاه که همگی مرا انکار کردید، نزد شما باز خواهم
چند روزی میشد، مادرم از من درخواست میکرد به خالهاش که در نزدیکیِ خانهی من زندگی میکند، سر بزنم و حالی از او بپرسم.گویا بعد
فهیمه ادبی هستم. زاده تهران، علاقمند به ادبیات، به مطالعه، به رقصاندن قلم روی کاغذ و آفریدن متنهای کوتاه و بلند. دارای شخصیتی؛ منظم، برنامهریز، فعال، خونگرم و قابل اطمینان. مادر دو فرزند و مشغول خانهداری. از دوران نوجوانی می نوشتم…» دربارهی من