باران شدیدی در حال باریدن بود، به کمک برف پاککن فقط چند قدم جلوتر را میتوانست ببیند، اگر با این سرعت حرکت میکرد به موقعنمیرسید،
تمام انسانها در یک مسیر همراه تو هستند. هرشخصی بسته به نسبتی که با تو دارد چندین روز تا چندین دهه تو را همراهی میکند
روبهروی میز کارم آرام نشسته بود، هنوز دستگاه ضبط صوت را روشن نکرده بودم. زمان بسیاری از دست به قلم بودنم میگذشت در این سالها
روی صندلی نشستم،سرم را از روی تخت بلند کردم و به صورتش خیره شدم. عرق سردی روی صورتش نشسته بود،آرامش خاصی در وجودش حس میکردم.
فهیمه ادبی هستم. زاده تهران، علاقمند به ادبیات، به مطالعه، به رقصاندن قلم روی کاغذ و آفریدن متنهای کوتاه و بلند. دارای شخصیتی؛ منظم، برنامهریز، فعال، خونگرم و قابل اطمینان. مادر دو فرزند و مشغول خانهداری. از دوران نوجوانی می نوشتم…» دربارهی من